ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است در مذهب ما مذهب ناموس حرام است گو خلق بدانید که پیوسته فلان را رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است سجادہ نشین عارف و دانا نه که عامی است مادام که در بند قبولیت عام است در آرزوی مجلس ما زاهد مغرور چون عود همی سوزد و این طرفه که خام است ساقی می دوشینه اگر رفت به اتمام ما را ز لب لعل تو یک جرعه تمام است سودا زده را گوشه سجاده نسازد ای مطرب ره زن ره میخانه کدام است برخاست کمال از ورع و گوشه نشینی چون دید که میخانه به از هر دو مقام است کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76105