در غم دلدار کس را این دل انگاری مباد هیچ عاشق را ز یاری درد بی باری مباد ناز های و هوی مستان زاهدان در زحمشند را عاشقانرا از می عشق تو هشیاری مباد خون دل آمد شرابم نقل: دشنام رقیب گر دل باران خود دارد بر آتش همچنین هیچکس را اینچنین خواری و خونخواری مباد اینچنی جز با منش باری و غمخوار مباد چشم بیدار مرا گر خواب می پوشد نظر بانگ مرغ از دام چون بخشد فرح صیاد را جز خیالش مونسی در خواب و بیداری میاد کار دل در زلف او جز ناله و زاری مباد از طلب گر می فزاید داغ و درد او کمال در دل ریش تو جز درد طلبکاری مباد کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76257