رخ نو نور بماه تمام می بخشد چو خلعتی که شهی با غلام می بخشد مرا که کشته مجرم ز لب پیام رسان که باز عمر نومه آن پیام می بخشد بیار سیب ذقن گرچه نقره خام است که باغبان به گدا هرچه خام می بخشد حریم وصل تو چون کعبه منزلی به صفاست مرا صفای عجب آن مقام میبخشد به باد زلف و رخ تست پیر مجلس را دم و نفس که به هر صبح و شام میبخشد مرد باده فروشم که شیخ جام خود اوست هرآنکه زو مددی خواست جام میبخشد کمال بوسه دهم با تو گفت با دشنام به هر دو نقل خوشم هر کدام می بخشد کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76288