فرح به سینه پر غصه بی تو چون آید که گر به کوه بسنجم غمت فزون آید گذشت از غم فرهاد سالها و هنوز صدای ناله اش از کوه بیستون آید اگر رود ز دل ریش من بگردون دود بسوزد ابر و ازو ژاله لاله گون آید به بین تفاوت راه ای قبه خشک دماغ تراز بینی و ما را ز دیده خون آید ز چشم سلسله مویان حکایت احباب حکایتیست که از مستی و جنون آید همین که نقش دهانش چو میم بندد چشم خیال ابروی او پیش من چو نون آید عجب مدار که روزی به آب چشم کمال ز آستانه او سرو و گل برون آید کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76336