اشک من رشک فراتست و سرابس خونست یا رب این بحر چه بحری‌ست که آبش خونست عرصه کرب و بلا موج زند چون دریا وه چه دریا که همه موج و حبابش خونست ز گلستان نبی دهر گرفته است گلاب چه گلی بود ندانم که گلابش خونست این نه عیش است و عروسی ز برای قاسم گر عروسی است ز بهر چه خضابش خونست شه دین را نرسد جرعه آبی در کام تشنه جان می‌دهد و تا برکاتش خونست شاهد بزم وفا زینب غمدیده چرا نیست بر چهر حجابش که نقابش خونست نه همین خو نشده جاری ز دو چشم (صامت) خامه و دفتر و دیوان و کتابش خونست صامت بروجردی : کتاب المراثی و المصائب : شمارهٔ ۲۰ - فی المرثیه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76768