همه عمر از تو به من بوی وفائی نرسید دل رنجور ز وصلت بشفائی نرسید این همه خون بناحق که در ایام تو رفت هیچکس را به تو چون و چرائی نرسید غم هجران توام جان به لب آورد و هنوز لب امید ببوسیدن پائی نرسید بر درت زآن همه فریاد که کردیم و خروش سگ کوی تو بفریاد گدانی نرسید هر کسی بافت بخوان کرمت دسترسی دست کوتاه من الأ به دعای نرسید غابت لطف همین است و کرم کز تو مرا ساعتی نیست که تشریف بلائی نرسید سالها در راه مقصود بسر رفت کمال سالها بین که بر رفت و بجائی نرسید کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۵۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77072