بار چندان که جفا جست و دل آزاری کرد عاشق خسته وفاجوئی و دلداری کرد نشنیدم که سگش نیز به فریاد رسید بیدلی را که بر آن در همه شب زاری کرد دی در آمد ز درم ناگه و از خجلت آن آفتاب از سوی روزن پس دیواری کرد گونه عاشق پروانه صفت شمعی شد بسکه در عشق تو شبخیزی و بیداری کرد دل ببرد از برم آن طره و از من ببرید با همه زیر بری بین که چه طراری کرد این همه جور و جفا از پی آن دید کمال که ز خوبان طمع مهر و وفاداری کرد کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۵۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77078