دل من طلبکار بار است و بس ازین دل همینم به کار است و بس شدم خاک و نگذشته بر من چو باد ازو بر دل اینم غبار است و بس به داغ فراموشیم ماند و رفت از بارم همین یادگار است و بس سر خود بر آن پای دارم مدام همین دولتم پایدار است و بس چه سودم ز سودای آن چشم مست کزو بهرة من خمارست و بس چه بندم بر آن وعده امید نیز کو حاصل انتظار است و بس مکن این همه دشمنی با کمال که مسکین همین دوستدارست و پس کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۶۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77135