به مطرب شبه چه خوش میگفت چنگش خوشا می کز لب ساقیست رنگش چو ساغر رفته بود از دست مطرب به صد تصنیف آوردم به چنگش چه بیم از محتسب بیمم ز شیشه است که می ترسم برآید پا به سنگش دهان تنگ و چشم تنگ دارد بود زین جن خوبی نگ نگش جدلها کرد دی واعظ به یک مست نمی افتد خطا هرگز خدنگش شب و روزت کمال این می به کف باد که گه آئینه خوانی گاه زنگش کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۶۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77144