چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را نشسته بر در کعبه به خضر دوش به دوش چو جم به جام قناعت کن و سکندر وار به هرزه در طلب رزق نانهاده مکوش به چشم بی هنران باده ساقیا عیب است چو زاهدی گذرد عیب ما بیا و بپوش از آن زمان که به خمخانه ها حدیث نو رفت شراب و چنگ نمی ایستد ز جوش و خروش کمال با به ساقی زمی مکن پرهیز حریف قلب شناس است زاهدی مفروش کمال خجندی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۶۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77145