در زورق حیات است جان رقیب خائف بارب نگاه دارش از باد نامخالف ما دین و دل نهادیم در وجه دلستانان صد شکر کاین ذخیره شد صرف در مصارف تا بپری به جانان کردند وقف جان را واقف نبود گوئی زاهد ز شرط واقف گر درد و غم فرستی وصلت کنیم حاصل ما میکنیم تحصیل تا میرسد وظائف معشوق و جام می را گر حق نمی شناسی در راه حق شناسی نه سالکی نه عارف دیدم لب و دهانش بوسی به چند گفتم گویند با لطیفان بسیار ازین لطایف آید به بوی زلفت بر در کمال رقصان چشمی به حلقه دارد در طوف کعبه طائف کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۶۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77177