گر چشم شوخ نست به عاشق کشی مثل در حلقها ز دور و تسلسل فند جدل دل ز آنچه گفت در دهشت هسته جای نطق لیکن چه حاصل است ز علم بلا عمل با کام پر شکر مگسی انگبین ز دور ما بر تو عاشقیم به حمدالله از ازل عشاق را چو حسن بتان است قبله گاه شرمنده شد چو آن سخنی بود بی حمل چشم ز گریه رو به خرابی نهاده است قند لب تو دید و فکند از دهان عسل ما را بگفت و گوی تو آن زلف و رخ فکند روی تو قبله دل ما شده ازین قبل داند وفا و مهر نکو بار با کمال آری فتد به خانه مردم زنم خلل کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۶۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77195