باز در آن کو گذری بافتم بر درش از کعبه دری یافتم پیش گدایان سر کوی دوست ملک جهان مختصری بافتم جان و سر و دبده چه داریم دوست از همه چون دوسری بافتم گر نظر مردم مقبل به ماست آن ز قبول نظری یافتم ای که گریزد دلت از داغ عشق رو که ترا بیجگری یافتم بی خبر افتاده در آن کوست دل این قدر از دله خبری یافتم دلش شد و دلبر به کف آمد کمال گر شبه گم شد گهری یافتم کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۶۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77207