دوش با خود ترانه می گفتم غزل عاشقانه می گفتم جام بر کف حکایت لب بار به شراب مغانه میگفتم شیم از زلف او چو بود دراز با خیالش نسائه میگفتم صفت دانه های گوهر اشک پیش در یگانه میگفتم در میان ستاره ها مه را پیش حسنش سهانه میگفتم غمزه اش را چو نی می گفتند دل خود را نشانه میگفتم ز آتش روی مجلس افروزش شمع را یک زبانه میگفتم سر زلفش چو شانه میزد باد اصلح الله شانه میگفتم گر ز سر می گذشت آب دو چشم باکس این ماجرا نه میگفتم تا دم صبح سرگذشت کمال سر بر آن استانه می گفتم کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۷۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77248