مرا گویند باران کیست بار تو چرا گویم ز مهروبان کدامست اختیار نو چرا گویم نشسته بر سر راه طلبکاری چو مشتاقان برای کیست چندین انتظار تو چرا گویم نماند از خوردن غمهای تو نام و نشانی هم نگونی چیست نام غمگسار نو چرا گویم رقیب ار گویدم کای بیخبر از کار و بار خود به من باری بگو تا چیست کار تو چرا گویم گرم باشد مجال نطق پیش تو به روز و شب سخن جز از سر زلف و عذار تو چرا گویم و اگر باز از قرار دوستی آن زلف بر گردد چرا و چون به زلف بی قرار تو چرا گویم اگر خون کمال آن غمزه ریزد از سر مستی من این رنجش به چشم پر خمار تو چرا گویم کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۷۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77306