من ز جانان به جان گریخته ام وزه جفای جهان گریخته ام آفرین بر گریز پائی من کز غم این و آن گریخته ام خلق در خانه ام کجا بابند که من از خان و مان گریخته ام بر درش دیده ام رقیبان را چون گدا از سگان گریخته ام گفت: از من گریخت نتوانی گفتمش من از آن گریخته ام بنده هرگز گریخت ز آزادی از در او من آن گریخته ام گر تو ناگه گریختی ز کمال من ازو هر زمان گریخته ام کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۷۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77314