ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من مشت خاک درت باز نهه بر سر من نفروزد شبم از مه که فتد بر در و بام خانه روشن کن و چون شمع درآ از در من تیره جانیست دل سوخته بر دیده نشین که بود دیده تره خانه روشنتر من شربت وصل بده از لب جانبخش مرا ک ز نب هجر تو بگداخت تن لاغر من باد بیزن که کسی بر من بیماره زند از ضعیفی چر مگس باد برد پیکر من هیچکس گرد من خسته نگردد جز اشک آہ و فریاد ز بر گشتگی اختر من هر چه جز شرح غمت در قلم آورد کمال آب چشم آمد و شست از ورق دفتر من کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۸۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77339