چاره کس نکند غمزه خونخواره تو خون نگرید چه کند عاشق بیچاره تو کرد با خاک سر و جان عزیزان هموار داغ پیوسته و درد غم همواره تو هر کسی راز دل ریشه بود ناله و آه ناله ماه ز دل سختتر از خاره تو انه منم از وطن افتاده غریب نو و بس ای مقیمان و غریبان همه آواره تو روز حشر از دل عاشق به جز این نیست سؤال که چه آمد به نو از بار ستمکاره تو گر کنی پرده ز رخ دور مرانه چشم مرا بود لایق و شایسته نظاره تو چند پوشیده بر آئی چو شنودندة کمال فی جینی از خرقه صد پارۂ تو کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۸۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77417