دلم ترسد در آن زلف خمیده شب است آری و سرهای بریده اگر گل عندلیبانرا نکشته است چه خونست این بر آن دامان چکیده برخه اشکم گرو برده ز سیماب چو بر بالای زر با هم دویده دل ما دیده جان غم خویش چه نیکو دیده ای نور دیده رخ نو آتش است و زلف خرمن به خرمن آتشم ز آنها رسیده ز آتش آه من چربید. بسیار چو با این ناله آنرا بر کشیده کمال از حال دل بینی در بنوشت پریشان شد ورقهای جریده کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۹۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77461