چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری تو چه دانی ز من و حال من ای شمع چگل که چو من عاشق دل سوخته چندین داری بی نیازی و نیازت بمن بیدله نیست پادشاهی و فراغ از من مسکین داری گفتة رسم وفا دارم و آئین جفا آن نداری سر یک موی ولی این داری ای صبا نکهت آن زلف مگر نشنیدی که هوای چمن و برگ ریاحین داری دعوی زنده دلی از تو تکونیست کمال گر شب فرقت جانان بر بالین داری کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77527