چو تو دشمن از دوست نشناختی مرا سوختی و به او ساختی پرداختم از دو عالم به تو تو یک لحظه با من نپرداختی چه شکر از لب چون شکرگویمت که چون نی بوسیم ننواختی ز پا تا سرم رشته جان بسوخت چو شمعم ز سر از چه بگداختی بشاهی نشستی بملک درون علمی ز آتش دل برافراختی راه و رسم من بود صبر و قرار تو آن رسم ها را برانداختی نظر باختی با رخ او کمال دو عالم ببر چون نکو باختی کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77528