گر تو دل ما سوختی از آتش دوری ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری هرچند که دور از تو چو فرهاد فتادیم چون سنگ دلان دل ننهادیم بدوری دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور در ماتم بلبل ننشیند گل سوری تا با توام از روضه نیندیشم و از حور هرجا نونی آن روضه خلدست و تو حوری صوفی اگرت روی در آن غمزه و ابروست پیوسته به محرابی و در عین حضوری خوبان که به چشم همه محبوب نمایند ایشان همه چشمند که بینند و تو نوری گر بی تو صبور است کمال این گنهی نیست این نکته ضروریست که صبرست ضروری کمال خجندی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77570