نیست بهای جان بسی پیش تو چون کشد کسی در نظرت جهان و جان نیست به قیمت خسی شادی جان اگر توئی نیست غم جهان مرا غصه چه وحشت آورد با رخ چون تو مونسی از لب و غمزة توأم باده پرست و مست هم باده و ساقئی چنین نیست به هیچ مجلسی زیر دو لبه سه بوسه ام گفتی و چشم چار شد چون به یکی نمیرسی وعده چه میدهی بسی از تو به من چو بلبلان نالم و بس که در چمن می رخ زرد و چشم تر نیست گلی و نرگسی سهر قلم ز بیخودی باز نداند از رقم نقطة خالت ار فتد بر ورق مهندسی یافت کمال وصل تو دولت نقد او ببین نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی کمال خجندی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77590