نی بی نوا ز شکر به نوا شکرفشان شد چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد غم و درد بیش دارد نفسش حیات ازان شد دل و جان چو نیست نیر اعجب است این که دارد خبری ز حال دل ها که انیس عاشقان شد به سخن دهن گشاده نه که سر به باد داده چو سر و زبان ندارد ز چه صاحب بیان شد نفسش مسیح مریم که حیات بخشد از دم به سخن گرفته عالم چو همام مهربان شد چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری زدیار تن زمانی به جوار آشیان شد همام تبریزی : غزلیات : شمارهٔ ۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77661