خیالی بود و خوابی وصل یاران شب مهتاب و فصل نو بهاران میان باغ و بار سرو بالا خرامان بر کنار جویباران چمن میشد ز عکس عارض او منور چون دل پرهیزگاران سر زلفش زباد نوبهاری چو احوال پریشان روزگاران گذشت آن نوبهار حسن و بگذاشت دل و چشمم میان برف و باران خداوندا هنوز امیدوارم بده کام دل امیدواران همام از نوبهار و سبزه و گل نمی یابد صفا بی روی یاران وهار و ول وه جانانه دیم خوش بی وی آنان مه ول با همه وهاران همام تبریزی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77756