حدیث زلف و خال و چشم و ابرو نگوید جز زبان عشق نیکو به آب دیده غسلی ده نظر را مگر بندند آب وصل در جو که چشمی کاو هوا آلوده باشد نباشد محرم آن چشم و ابرو جمال دوست را آیینه آمد رخ زیبای وی صاحب نظر کو کسی کز وصل او بویی ندارد کجا باد آورده فردوس و مینو وصالش را به جان بازی توان یافت نیابد کس به بازی و به بازو زهی ماهی که ترک اخترانش بود در بندگی کمتر ز هندو به هر مویی گرم باشد زبانی نشاید کرد وصفش یک سر مو چو عاجز گشتی از اوصاف حسنش همام از حسن خلقش باز می گو همام تبریزی : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77769