دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مقام و راه پرسیدن گرفت پرس پرسان می‌کشیدش تا به صدر گفت گنجی یافتم آخر به صبر گفت ای نور حق و دفع حرج معنی‌ الصبر مفتاح الفرج ای لقای تو جواب هر سوآل مشکل از تو حل شود بی‌قیل و قال ترجمانی هرچه ما را در دل است دست گیری هرکه پایش در گل است مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا انت مولی القوم من لا یشتهی قد ردی کلا لئن لم ینته چون گذشت آن مجلس و خوان کرم دست او بگرفت و برد اندر حرم مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/7897