گفت ای شه بر من عور گدای قول دشمن مشنو از بهر خدای گر به بطلان است دعوی کردنم من نهادم سر، ببر این گردنم زاغ کو حکم قضا را منکر است گر هزاران عقل دارد، کافر است در تو تا کافی بود از کافران جای گند و شهوتی چون کاف ران من ببینم دام را اندر هوا گر نپوشد چشم عقلم را قضا چون قضا آید، شود دانش به خواب مه سیه گردد، بگیرد آفتاب از قضا این تعبیه کی نادر است؟ از قضا دان، کو قضا را منکر است مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/7960