شیر گفتش تو ز اسباب مرض این سبب گو خاص کاینستم غرض گفت آن شیر، اندرین چه ساکن است اندرین قلعه ز آفات ایمن است قعر چه بگزید هرکه عاقل است زان که در خلوت صفاهای دل است ظلمت چه به که ظلمت‌های خلق سر نبرد آن کس که گیرد پای خلق گفت پیش آ زخمم او را قاهر است تو ببین کان شیر در چه حاضر است؟ گفت من سوزیده‌ام زان آتشی تو مگر اندر بر خویشم کشی تا به پشت تو من ای کان کرم چشم بگشایم به چه در بنگرم مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/7963