جمع گشتند آن زمان جمله وحوش
شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
حلقه کردند او چو شمعی در میان
سجده کردندش همه صحراییان
تو فرشتهی آسمانی یا پری؟
نی، تو عزراییل شیران نری
هرچه هستی، جان ما قربان توست
آفرین بر دست و بازویت درست
راند حق این آب را در جوی تو
آفرین بر دست و بر بازوی تو
بازگو تا چون سگالیدی به مکر؟
آن عوان را چون بمالیدی به مکر؟
بازگو تا قصه درمانها شود
بازگو تا مرهم جانها شود
بازگو کز ظلم آن استمنما
صد هزاران زخم دارد جان ما
گفت تأیید خدا بد ای مهان
ورنه خرگوشی که باشد در جهان؟
قوتم بخشید و دل را نور داد
نور دل مر دست و پا را زور داد
از بر حق میرسد تفضیلها
باز هم از حق رسد تبدیلها
حق به دور نوبت این تأیید را
مینماید اهل ظن و دید را
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/7966