آن سبوی آب را در پیش داشت
تخم خدمت را در آن حضرت بکاشت
گفت این هدیه بدان سلطان برید
سایل شه را ز حاجت واخرید
آب شیرین و سبوی سبز و نو
زآب بارانی که جمع آمد به گو
خنده میآمد نقیبان را از آن
لیک پذرفتند آن را همچو جان
زان که لطف شاه خوب باخبر
کرده بود اندر همه ارکان اثر
خوی شاهان در رعیت جا کند
چرخ اخضر خاک را خضرا کند
شه چو حوضی دان، حشم چون لولهها
آب از لوله روان در گولهها
چون که آب جمله از حوضیست پاک
هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک
ور در آن حوض آب شور است و پلید
هر یکی لوله همان آرد پدید
زان که پیوستهست هر لوله به حوض
خوض کن در معنی این حرف، خوض
لطف شاهنشاه جان بیوطن
چون اثر کردهست اندر کل تن؟
لطف عقل خوشنهاد خوشنسب
چون همه تن را در آرد در ادب؟
عشق شنگ بیقرار بیسکون
چون در آرد کل تن را در جنون؟
لطف آب بحر کو چون کوثر است
سنگریزش جمله در و گوهر است
هر هنر کاستا بدان معروف شد
جان شاگردان بدان موصوف شد
پیش استاد اصولی هم اصول
خواند آن شاگرد چست با حصول
پیش استاد فقیه آن فقهخوان
فقه خواند نه اصول اندر بیان
پیش استادی که او نحوی بود
جان شاگردش از او نحوی شود
باز استادی که او محو ره است
جان شاگردش ازو محو شه است
زین همه انواع دانش روز مرگ
دانش فقر است ساز راه و برگ
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8028