پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی که بفرما یا امیرالمؤمنین تا بجنبد جان به تن در، چون جنین هفت اختر هر جنین را مدتی می‌کنند ای جان به نوبت خدمتی چون که وقت آید که جان گیرد جنین آفتابش آن زمان گردد معین این جنین در جنبش آید زآفتاب کآفتابش جان همی بخشد شتاب از دگر انجم به جز نقشی نیافت این جنین، تا آفتابش بر نتافت از کدامین ره تعلق یافت او در رحم با آفتاب خوب‌رو؟ از ره پنهان که دور از حس ماست آفتاب چرخ را بس راه‌هاست آن رهی که زر بیابد قوت ازو وان رهی که سنگ شد یاقوت ازو آن رهی که سرخ سازد لعل را وان رهی که برق بخشد نعل را آن رهی که پخته سازد میوه را وان رهی که دل دهد کالیوه را بازگو ای باز پر افروخته با شه و با ساعدش آموخته بازگو ای باز عنقاگیر شاه ای سپاه اشکن به خود نه با سپاه امت وحدی، یکی و صد هزار بازگو ای بنده بازت را شکار در محل قهر این رحمت ز چیست؟ اژدها را دست دادن راه کیست؟ مولوی : مثنوی معنوی : دفتر اول : بخش ۱۶۵ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8057