دزدکی از مارگیری مار برد زابلهی آن را غنیمت می‌شمرد وارهید آن مارگیر از زخم مار مار کشت آن دزد او را زار زار مارگیرش دید، پس بشناختش گفت از جان مار من پرداختش در دعا می‌خواستی جانم ازو کش بیابم، مار بستانم ازو شکر حق را کان دعا مردود شد من زیان پنداشتم، آن سود شد بس دعاها کان زیان است و هلاک وز کرم می‌نشنود یزدان پاک مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8067