گشت با عیسی یکی ابله رفیق استخوان‌ها دید در حفره‌ی عمیق گفت ای همراه، آن نام سنی که بدان تو مرده را زنده ‌کنی مر مرا آموز تا احسان کنم استخوان‌ها را بدان با جان کنم گفت خامش کن که آن کار تو نیست لایق انفاس و گفتار تو نیست کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر وز فرشته در روش دراک‌تر عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شد خود گرفتی این عصا در دست راست دست را دستان موسی از کجاست؟ گفت اگر من نیستم اسرارخوان هم تو بر خوان نام را بر استخوان گفت عیسی یا رب این اسرار چیست؟ میل این ابله درین بیگار چیست؟ چون غم خود نیست این بیمار را؟ چون غم جان نیست این مردار را؟ مردهٔ خود را رها کرده‌ست او مردهٔ بیگانه را جوید رفو گفت حق ادبار اگر ادبارجوست خار روییده جزای کشت اوست آن که تخم خار کارد در جهان هان و هان او را مجو در گلستان گر گلی گیرد به کف، خاری شود ور سوی یاری رود، ماری شود کیمیای زهر و مار است آن شقی بر خلاف کیمیای متقی مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8068