کی گذارد آن‌که رشک روشنی‌ست تا بگویم آنچه فرض و گفتنی‌ست؟ بحر کف پیش آرد و سدی کند جر کند، وز بعد جر مدی کند این زمان بشنو چه مانع شد، مگر مستمع را رفت دل جای دگر خاطرش شد سوی صوفی قنق اندر آن سودا فرو شد تا عنق لازم آمد باز رفتن زین مقال سوی آن افسانه بهر وصف حال صوفی آن صورت مپندار ای عزیز همچو طفلان تا کی از جوز و مویز؟ جسم ما جوز و مویز است ای پسر گر تو مردی، زین دو چیز اندر گذر ور تو اندر نگذری، اکرام حق بگذراند مر تو را از نه طبق بشنو اکنون صورت افسانه را لیک هین از که جدا کن دانه را مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8071