وحی آمد سوی موسیٰ از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی؟
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گران جانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زان که دل جوهر بود، گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض، جوهر غرض
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز؟
سوز خواهم سوز، با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان برفروز
سر به سر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید، ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید، او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیٰتر است
این خطا از صد صواب اولیتر است
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست؟
تو ز سرمستان قلاووزی مجو
جامهچاکان را چه فرمایی رفو؟
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود، باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8100