گفت جالینوس با اصحاب خود مر مرا تا آن فلان دارو دهد پس بدو گفت آن یکی ای ذوفنون این دوا خواهند از بهر جنون دور از عقل تو، این دیگر مگو گفت در من کرد یک دیوانه رو ساعتی در روی من خوش بنگرید چشمکم زد، آستین من درید گرنه جنسیت بدی در من ازو کی رخ آوردی به من آن زشت‌رو؟ گر ندیدی جنس خود کی آمدی؟ کی به غیر جنس خود را برزدی؟ چون دو کس برهم زند بی‌هیچ شک در میانشان هست قدر مشترک کی پرد مرغی مگر با جنس خود؟ صحبت ناجنس گور است و لحد مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۴۵ - تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8109