آمد از حق سوی موسی این عتاب کی طلوع ماه دیده تو ز جیب مشرقت کردم ز نور ایزدی من حقم، رنجور گشتم، نامدی گفت سبحانا، تو پاکی از زیان این چه رمز است؟ این بکن یارب بیان باز فرمودش که در رنجوری‌ام چون نپرسیدی تو از روی کرم؟ گفت یارب نیست نقصانی تو را عقل گم شد، این سخن را برگشا گفت آری، بندهٔ خاص گزین گشت رنجور، او منم، نیکو ببین هست معذوریش معذوری من هست رنجوریش رنجوری من هر که خواهد هم‌نشینی خدا تا نشیند در حضور اولیا از حضور اولیا گر بسکلی تو هلاکی زان که جزوی بی‌کلی هر که را دیو از کریمان وابرد بی‌کسش یابد، سرش را او خورد یک بدست از جمع رفتن یک زمان مکر دیو است، بشنو و نیکو بدان مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۴۹ - وحی کردن حق تعالی به موسی علیه السلام کی چرا به عیادت من نیامدی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8113