پس عزازیلش بگفت ای میر راد مکر خود اندر میان باید نهاد گر نمازت فوت می‌شد آن زمان می‌زدی از درد دل آه و فغان آن تأسف، وان فغان و آن نیاز درگذشتی از دو صد ذکر و نماز من تو را بیدار کردم از نهیب تا نسوزاند چنان آهی حجاب تا چنان آهی نباشد مر تو را تا بدان راهی نباشد مر تو را من حسودم، از حسد کردم چنین من عدوم، کار من مکر است و کین گفت اکنون راست گفتی، صادقی از تو این آید، تو این را لایقی عنکبوتی تو، مگس داری شکار من نیم ای سگ مگس، زحمت میار باز اسپیدم، شکارم شه کند عنکبوتی کی به گرد ما تند؟ رو مگس می‌گیر تا توانی، هلا سوی دوغی زن مگس‌ها را صلا ور بخوانی تو به سوی انگبین هم دروغ و دوغ باشد آن یقین تو مرا بیدار کردی، خواب بود تو نمودی کشتی، آن گرداب بود تو مرا در خیر زان می‌خواندی تا مرا از خیر بهتر راندی مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8139