اشتری گم کردی و جستیش چست چون بیابی، چون ندانی کآن توست؟ ضاله چه بود؟ ناقهٔ گم کرده‌یی از کفت بگریخته در پرده‌یی آمده در بار کردن کاروان اشتر تو زان میان گشته نهان می‌دوی این سو و آن سو خشک‌لب کاروان شد دور و نزدیک است شب رخت مانده در زمین در راه خوف تو پی اشتر دوان گشته به طوف کی مسلمانان که دیده‌ست اشتری جسته بیرون بامداد از آخری؟ هر که برگوید نشان از اشترم مژدگانی می‌دهم چندین درم باز می‌جویی نشان از هر کسی ریش خندت می‌کند زین هر خسی کاشتری دیدیم می‌رفت این طرف اشتری سرخی به سوی آن علف آن یکی گوید بریده گوش بود وان دگر گوید جلش منقوش بود آن یکی گوید شتر یک چشم بود وان دگر گوید ز گر بی‌پشم بود از برای مژدگانی صد نشان از گزافه هر خسی کرده بیان مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود می‌جست و می‌پرسید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8144