آن غزان ترک خون‌ریز آمدند بهر یغما بر دهی ناگه زدند دو کس از اعیان آن ده یافتند در هلاک آن یکی بشتافتند دست بستندش که قربانش کنند گفت ای شاهان و ارکان بلند در چه مرگم چرا می‌افکنید؟ از چه آخر تشنهٔ خون منید؟ چیست حکمت؟ چه غرض در کشتنم؟ چون چنین درویشم و عریان‌تنم؟ گفت تا هیبت برین یارت زند تا بترسد او و زر پیدا کند گفت آخر او ز من مسکین‌تر است گفت قاصد کرده است، او را زر است گفت چون وهم است ما هر دو یکیم در مقام احتمال و در شکیم خود ورا بکشید اول ای شهان تا بترسم من، دهم زر را نشان پس کرم‌های الهی بین که ما آمدیم آخر زمان در انتها آخرین قرن‌ها پیش از قرون در حدیث است آخرون السابقون تا هلاک قوم نوح و قوم هود عارض رحمت به جان ما نمود کشت ایشان را، که ما ترسیم ازو ور خود این برعکس کردی، وای تو مولوی : مثنوی معنوی : دفتر دوم : بخش ۸۶ - قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8150