ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را به آب میکده شستیم، لوث تقوا را به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم مقیدان سر زلف عنبرآسا را میان ما و تو مشکل حکایتی ست که نیست مرا دل و تو ندانسته ای، مدارا را به یاد لالهٔ رخسار آتشین رویی ز خون دیده دهم آب، کوه و صحرا را خراب نرگس مست سهی قدان گردم که داده اند به تاراج غمزه دلها را به نسبت تو مگر خاطرم بیاساید که سر به کشور دل داده شور و غوغا را به ارمغان برسان ای صبا شمیم گلی که سر عشق بود فاش، پیر دانا را دلم ز جلوه ی این خلق بی اصول گرفت خدا کند که ببینیم، رقص مینا را ز خاک صومعه ها، بوی شید می آید کشم به دیده، غبار در کلیسا را ز بس رمیده دل از اهل خانقاه، حزین به دیده می سپرم راه دیر ترسا را حزین لاهیجی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/81943