خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را به الفت آشتی ده، آن قرار بی قراران را غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم شراب کهنه مشتاق است، ابر نو بهاران را نمک پروردهٔ عشقیم اوا داربم از لبت شوری به مرهم آشنایی نیست، داغ دلفگاران را سلوکم در طریق عشق با یاران به آن ماند که مور لنگ همراهی کند، چابک سواران را گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟ به می آلوده گردان، خرقهٔ پرهیزگاران را دل عاجز، حریف ترک چشمت کی تواند شد؟ به خون غلتانده مژگانت، صف خنجرگذاران را حزین آسودگی صورت نبندد با سخن سنجی کمند از ییچ و تاب خود بود، معنی شکاران را حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/81961