زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را ز لعلت، مهر خاموشی به لب، سوسن زبانها را بهار عارضت هر گوشه، صد بی خانمان دارد زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را نه در کنعان نه در بازار مصرت می توان دیدن بیابان گرد حیرت کرده شوقت، کاروانها را ندارد مطربی حاجت، سماع ما سبکباران به شور آرد نسیم آشنایی، نیستان ها را اگر داری دل سختی، محبت نرم می سازد نهنگ عشق دردم می‌گدازد استخوان ها را به کویت جذبهٔ شوق مرا، رهبر نمی باید برافکن پرده از عارض، یقین گردان گمان ها را نهنگ عشق، دردم می گدازد استخوانها را شتابم در فلاخن می نهد، سنگ نشانها را حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/81972