آن شغالی رفت اندر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بر آمد پوستش رنگین شده
که منم طاووس علیین شده
پشم رنگین رونق خوش یافته
آفتاب آن رنگها بر تافته
دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را بر شغالان عرضه کرد
جمله گفتند ای شغالک حال چیست؟
که تو را در سر نشاطی ملتویست؟
از نشاط از ما کرانه کردهیی
این تکبر از کجا آوردهیی؟
یک شغالی پیش او شد کی فلان
شید کردی یا شدی از خوشدلان؟
شید کردی تا به منبر بر جهی
تا ز لاف این خلق را حسرت دهی
بس بکوشیدی ندیدی گرمی یی
پس ز شید آوردهیی بیشرمی یی
گرمی آن اولیا و انبیاست
باز بیشرمی پناه هر دغاست
که التفات خلق سوی خود کشند
که خوشیم و از درون بس ناخوشند
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۱۹ - افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8198