فکندم چاکها در جیب جان بی تابی خود را کشیدم شانه ای زلف پریشان خوابی خود را ز کشتن نیست باکم، لیک می ترسم که تیغ تو کند ضایع ز خون گرم من، سیرابی خود را غم عشق تو شد سرمایهٔ عزّ و قبول من به این اکسیر زر کردم، دل سیمابی خود را خورد از دست ساحل، سیلی تأدیب رخسارش به مژگانم فروشد موج اگر شادابی خود را حزین ، در سایهٔ گلشن به کف جام جمت باید شکوفه کج نهد چون افسر دارابی خود را حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82044