شه شبانگه باز آمد شادمان کامشبان حمل است و دورند از زنان خازنش عمران هم اندر خدمتش هم به شهر آمد قرین صحبتش گفت ای عمران برین در خسپ تو هین مرو سوی زن و صحبت مجو گفت خسپم هم برین درگاه تو هیچ نندیشم به جز دلخواه تو بود عمران هم ز اسرائیلیان لیک مر فرعون را دل بود و جان کی گمان بردی که او عصیان کند؟ آن که خوف جان فرعون آن کند؟ مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۲۹ - بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8208