صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست از دل شکستن های ما، هرگز صدایی برنخاست نخلت کز اشک و آه من، نشو و نما آموخته مانند این شمشادبن، ز آب و هوایی برنخاست در گلشنت باد صبا،کی می کند یادی ز ما؟ دیری ست کز راه وفا، آواز پایی بر نخاست از آمد و رفت نفس، آگه نمی گردد کسی زین کاروان بی خبر، بانک درایی برنخاست تمکینم از حرف سبک، لنگر نمی بازد حزین کوهم ولی ز آواز کس، از من صدایی برنخاست حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82134