باز وحی آمد که در آبش فکن
روی در اومید دار و مو مکن
در فکن در نیلش و کن اعتماد
من تو را با وی رسانم رو سپید
این سخن پایان ندارد مکرهاش
جمله میپیچید هم در ساق و پاش
صد هزاران طفل میکشت او برون
موسی اندر صدر خانه در درون
از جنون میکشت هر جا بد جنین
از حیل آن کور چشم دوربین
اژدها بد مکر فرعون عنود
مکر شاهان جهان را خورده بود
لیک ازو فرعونتر آمد پدید
هم ورا هم مکر او را در کشید
اژدها بود و عصا شد اژدها
این بخورد آن را به توفیق خدا
دست شد بالای دست این تا کجا
تا به یزدان که الیه المنتهیٰ
کان یکی دریاست بیغور و کران
جمله دریاها چو سیلی پیش آن
حیلهها و چارهها گر اژدهاست
پیش الا الله آنها جمله لاست
چون رسید این جا بیانم سر نهاد
محو شد والله اعلم بالرشاد
آنچه در فرعون بود آن در تو هست
لیک اژدرهات محبوس چه است
ای دریغ این جمله احوال تو است
تو بر آن فرعون بر خواهیش بست
گر ز تو گویند وحشت زایدت
ور ز دیگر آفسان بنمایدت
چه خرابت میکند نفس لعین
دور میاندازدت سخت این قرین
آتشت را هیزم فرعون نیست
ورنه چون فرعون او شعلهزنیست
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر سوم : بخش ۳۶ - وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8215