آزادی ما از غم کونین کران داشت مستی ز سبکباری ما رطل گران داشت رسوای ازل در غم عشق تو چو صبحم این چاک به صد بخیه نیاریم، نهان داشت در پرده به تیر نگهم خستی و پیداست هر پارهٔ این دل، ز خدنگ تو نشان داشت زاهد تو چه دانی؟ ز حریفان مغان پرس فیضی که شب جمعه و روز رمضان داشت زین گوشه زندان به چه تدبیر برآییم؟ دل شد به دیار خود و ما را به ضمان داشت از جام جم، افسانه مسنجید که ما را هرکاسه که غم داد، شرابی به از آن داشت افسرده حزین ، از چه کشی پای به دامن در راه خرابات چه دیدی که زیان داشت؟ حزین لاهیجی : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/82170